گفتگو با علی باباچاهی (ویژه نوروز ۹۵)

اگر مگسی در کلکته عطسه کند،
خواب پلنگی در دور افتاده‌ترین نقاط جهان آشفته می‌شود!

خلاصه مصاحبه با علی بابا چاهی :

علی باباچاهی یکی از تاثیرگذارترین شاعران زنده‌ی معاصر ماست، وی از بازمانده‌گان نسلی است که از نزدیک جریانات و انشعابات شعر معاصر فارسی را مشاهده کرده‌اند، و در سه دهه‌ی اخیر رویکردی آوانگارد در آثارش به چشم می‌خورد، وی همچنین یکی از تاثیرگذار‌ترین شاعرانی است که شعر پس از انقلاب را دچار تحول زبانی کرد. از این شاعر متولد بوشهر و ساکن کرج تا کنون در کنار نقد و بررسی و تحقیق، بیشتر از بیست مجموعه شعر به چاپ رسیده است.

علی باباچاهی پیش از هرچیز زبان شعر خود را مدیون زبان شعر و نثر کلاسیک فارسی دانست
او درباره ی رضا براهنی و نقش بدون ماخذ ضربدرهای دریدایی در شعرهای براهنی گفت و تاکید کرد
فردی اگر فرضا با جناب دکتر براهنی خصومت مادرزادی هم داشته باشد نمی‌تواند مقوله‌ی ثنویت دکارتی را که ایشان در دهه‌ی هفتاد خورشیدی مطرح می‌کنند نفی و انکار کند، حتا اگر لویی آراگون صد سال پیش بر همین موضوع درنگ کرده و به طرح و بسط آن پرداخته باشد. یا فرضا اگر جناب دکتر براهنی که از چهره‌های برجسته در نقد ادبی است، ضربدرهای دریدایی –که گویا دریدا در این مورد متاثر از هایدگر است- را بر بعضی از کلمات شعرش، نقش کرده باشد (بدون اشاره به ماخذ) باز هم دیدگاه او قابل احترام و در خور خوانشی انتقادی‌ست

از داستان شمس لنگرودی از ایشان پرسیدیم: درگیری و تقابل آرا و نظریات کسانی چون شمس لنگرودی با سبک شما به چه پاسخی منتج شده است؟
ایشان در چهار بخش پاسخ داد
۱٫جهان پست مدرن تنها به مناطق و مراکزی از جهان محدود نمی‌شود که تحولات صنعتی و فرهنگی را به طور خطی و سلسله مراتبی طی کرده است.
۲٫پست مدرن صرفا (ودیگر) اروپا محور نیست، و هر کشوری می‌تواند پست مدرن خودش را داشته باشد.
۳٫اینکه ناممکن است که چارصد-پانصد سال تجربه‌ی مدرنیته در غرب را ابتدا از سر بگذرانیم و سپس از پست مدرنیسم حرف بزنیم.
۴٫تورق الکترونیکی به تورق معرفتی سرعت بخشیده است و …با این مفروضات با قدری احتیاط در مورد پست مدرنیسم صحبت می‌کنم.
خوب! با درک و درونی کردن این نکات به قول شما «نوع»ی از نوشتن را از سر گذرانده‌ام که شما آن را «سبک» می‌نامید و من آن را «وضعیت» وضعیتِ دیگری که روح یک «دوران» را به درون نوشتن خود راه می‌دهد؛ به عبارتی نوشتنِ (متن) منِ به پیشواز روحِ یک دوران جدید می‌رود!

در بخش دیگری از مصاحبه باباچاهی به شعر رویایی اشاره کرد و گفت:
رویایی رویایی، رویایی است؛ نه کم نه بیش! از خویشتن خویش‌اش هم که بپرسید همین را خواهد گفت اما به گفته فروغ فرخزاد «در سرزمین شیخ ابودلقک کمانچه کشِ فوری» نازنینانی غالبا دور و بر بعضی نام‌های نازنین می‌چرخند که آن «نام» را با ستایش‌های اغراق‌آمیز، از «فرش» به «عرش» بکشانند. وا اسفا از این «یکه‌ستایی» که به طور سرشتی نظر به هاله‌ی نوری دارد که گرد سر آن شخص مادرزاد مقدس! می‌چرخد و به تعبیری جز حلال‌زاده‌ها قادر مشاهده ی آن نیستند! در پرانتز که بگویم یکی از شاعران زنده‌یاد، پس از فوت شاملو به من گفت: شاملویی بود که اگر مشکلی در کار «کانون نویسندگان» اتفاق می‌افتاد به او مراجعه می‌کردیم: سیمرغ، بله ! «سی مرغ» نه! در واقع آنچه خود داشتند از «نجات دهنده‌ای» طلب می‌کردند که «در گور خفته» بود!
اخیرا به القاب و عناوینی بنگرید که «فرشی» بودن رویایی را به کناری می‌گذارند، چرا که «عرش برینِ» شعر جایگاه اوست!

از وی درباره مصاحبه ی ویرگول با مهرداد فلاح و اوضاع نشر شعر پرسیدیم: –چندی پیش در مصاحبه‌ای با مهرداد فلاح صحبت از اوضاع نشر ایران شد و ایشان به رویکرد کاسبکارانه و تجارت و دلالی در عرصه نشر ایران اشاره کردند و انبوه چاپ مجموعه شعرهایی که فقط به خاطر پول منتشر شده‌اند و تمام ناشران را عقب مانده و در پیتی دانستند از ناشران قدیمی تا جدید و معتقد بودند نسبت به شعر آوانگارد بی تفاوت هستند در صورتی که ما می‌دانیم کتاب‌های شما و برخی شاعران نامدار دیگر در همین انتشارتی‌ها به چاپ‌های متعدد می‌رسند نظرتان چیست؟
باباچاهی پاسخ داد: هرکسی حق دارد برای تشفّی خاطر خود حرف دلش را بزند. برای ابراز عقاید دوستان احترام قائلم!

ایشان در بخش دیگری از گفتگو به ساده نویسی اشاره کرد و شعرهایی که زیر عنواین آوانگارد و متفاوت خود را جای داده اند و گفت:
این نکته را نباید نادیده گرفت که اگر بخشی از ژانر شعر ساده بعضا با سهل انگاری و شلختگی در زبان همراه است، در بخشی از ژانر شعری که به طور کلی زیر عنوان «شعر متفاوت» و… قرار می‌گیرد نیز با نمونه‌های معقد و مصنوع مواجه‌ایم.
از گرایش توده ای به شعر و اداعاها و سرخوردگی جوان ها پرسیدیم که ایشان این موضوع را امری طبیعی دانست و افزود:
به این شوروشرهای جوانانه نمی‌شود گفت توهمات! سال سوم دبیرستان که بودم زنده یاد «منوچهر آتشی» معلم ادبیات من بود. اولین مثلا شعری که نوشته بودم «باران» نام داشت. این شعر را اولین بار که برای بچه‌های کلاس خواندم آتشی برای تشویق من رو به همکلاسی‌هایم گفت: باباچاهی پنج سال دیگر شاعر خوبی می‌شود!
پنج سال؟! چیزی نمانده بود که آتشی را خفه کنم!

در بخشی دیگر از گفتگو ایشان «قالب» غزل را اوصولا ضد بلندپروازی‌ها و مرزشکنی‌های تفکر «مدرن» دانست.

از او پرسیدیم: آیا هنوز هم باید منتظر ساختار شکنی در نرم زبان شعری باباچاهی بود یا تنها باید به کتاب‌های گذشته‌ی شما رجوع کرد؟
ایشان پاسخ داد: هنوز آن روحیه را دارم که از متحجر شدن در خود، پرهیز کنم. بله! هنوز باید منتظر کارهای تازه‌تری از من بود!

باباچاهی از ترس های خود از دنیای مجازی گفت و تاکید کرد:
آثار بزرگ، در تنهایی‌های بزرگ پدید می‌آیند!
و ادامه داد
دنیای مجازی و مخلّفات آن می‌ترساندم تا حدی! از کلمه ی Forward می‌ترسم قدری! قدری می‌ترسم! به راحت طلبی تن دادن! یک پیام (گیرم یک شعر خوب) در یک ثانیه و دقیقه به چند نفر فرستادن! ظاهرا این از محسنات دنیای جدید است! منکر آن نیستم خودم نیز در همین ارض مورد نظر ساکنم، اما به عرض می‌رسانم که قدری می‌ترسم؛ و می‌ترسم قدری!

در مورد جایزه ی شعر شاملو و به مقام اول رسیدن هم زمان دو جریان متفاوت شعری یعنی ایشان و شمس لنگرودی پرسیدیم
و باباچاهی به این نکته اشاره کرد: که باید تقابل‌ها را به تفاهم‌ها تبدیل کرد، پدیده‌ها را خیر مطلق و شرّ مطلق نپنداشت و به «زوجیتِ تقابل»ها –تعبیر دریدا- فکر کرد.

Be the first to comment

Leave a Reply

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد


*