شمارهی هفتم ویرگول ویژهنامهایست در خصوص شعر و زندگی روزمره، امری که در شعر معاصر ما با نیما تحقق یافت، البته بودند شاعرانی که پیش از نیما و در دوران مشروطه در محتوا به مسائل پیرامون خود نگاهی عینی داشتند یکی از آشکارترین مثالها بهار است:
خانهای شخصی و مبلی ساده و قدری کتاب
آمد و رفتی و ترتیبی کز آن خوشتر نبود…
اولا عرض فکلها، اینقدر وسعت نداشت
ثانیا فکر جوانان، اینقدر لاغر نبود…
و یا حتا میتوان به خیلی قبلتر برگشت به شاعران کلاسیک و مولوی را مثال آورد وقتی هفتصدسال قبل از اصطلاح «دودره» کردن استفاده میکند:
تو را بر در نشاند او به طراری که میآیم
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد…
یا حتا بازهم به عقبتر نگاه کرد آنجا که رودکی گفت:
بوی جوی مولیان آید همی…
اما این نیماست که در شعر فارسی برای اولینبار در فرم و محتوا نبض زندگی را در آثارش میتوان جستجو کرد:
تازه مرده ست زنم،
گرسنه مانده دوتائی بچه هام،
نیست در«کپَه»ی ما مشت برنج،
بکنم با چه زبانشان آرام؟
وقتی از دو منظر اساسی یعنی فرم و محتوا به شعر تمام دوران فارسی نگاه کنیم اهمیت نیما بیشتر و پیشتر مشخص میشود کار بزرگ نیما یوشیج ابتدا در فرم شعر فارسی اتفاق میافتد. او برای اولینبار در نظام سنتی شعر فارسی دست میبرد و با شکستن قفس نظم تاریخی آن، شعر را در فرمی تازه و آزاد و نزدیک به زندگی معاصر ما ارائه میدهد.
نیما اگرچه بنیانگذار عینی و لمسی شدن شعر در فرم و محتواست اما از نباید از آشنایی او با زبان فرانسه و به طبع آن ادبیات غرب غافل شد. پس از نیما، اخوان، شاملو، سپهری، فرخزاد، احمدی، براهنی و شاعران دیگری… نیز تاثیر مستقیم بر امتداد و اشائهی این مسیر داشتند و جریان شعر سپید و موج نو پس از شعر نو سهم به سزایی را در ادامهی عینیت زندگی در جریان شعر معاصر ایران دارند.
پس از انقلاب نیز شعر فارسی در دههی شصت شاهد پوست اندازی تازهای بود، رضا براهنی را با شعر بلند اسماعیل و خطاب به پروانهها میتوان پیشروترین شاعر بعد از انقلاب دانست، جریان زندگی در آثار براهنی چنان نمود پررنگی دارد که خود مولفهای میشود برای ایجاد موسیقی و هارمونی تازهای در کلام او و ساختمان شعرهایش، نقشی که تاثیر بینظیری در شکلگیری جریان منسوب به دههی هفتاد داشت که سرشار از مولفههای عینیت و زندگی روزمره است. شاعر دیگری همچون علی باباچاهی نیز در سالهای پس از انقلاب دست به کار شده و آثاری خلق کرده که رد زندگی روزمره و عینیت را میتوان در آن مشاهده کرد. شمس لنگرودی و حافظ موسوی نیز در ساحت محتوا در این سالها آثاری خلق کردهاند که بسیار به خودِ زندگی نزدیک شده و بدون پیرایههای آنچنانی و فارغ از تئوری پردازیهای فرمالیستی با برچسب پستمدرن به مضمون پرداختند و شعرهایی مضمونگرا نوشتند، اگرچه این خط یک دهه بعد در دههی هشتاد به افراطگراییهای مضمونی منجر شد و جریانی به نام سادهنویسی را پدید آورد که بیشتر تکیهاش بر برداشتهای سطحی و آبکی از احساس بود، و باید اشاره کنیم که این نگاه اگرچه به ظاهر نگاهی ساده و عینی به زندگی دارد اما به هیچوجه نمیتوان این آثار تولید شده در دهه هشتاد را انعکاس زیست اجتماعی سیاسی و عاطفی زندگی روزمره این نسل دانست. دههی نود اما دههی دیگریست گویا، شاعران پیش از انقلاب تقریبن مردهاند، شاعرانی که در هر دو دوره فعال بودهاند همچون براهنی، رویایی، احمدی، باباچاهی، در احتضار به سر میبرند. و شاعران دههی هفتاد در حسرت تکرار روزهای درخشان آنسالها به صورت گیاهی ادامهی حیات میدهند و شاعران دههی هشتاد و به اصطلاح سادهنویسان دستهایشان رو شده، و در تقابل با این جریان هر از گاهی نمی از باران حلقهی شاعران تجربهگرا اینجا و آنجا به چشم میآید که بیشتر دچار یک نوع ژست تئوریک و زبانی هستند و در یک کژ فهمی از زبانورزی در شعر از آن سوی بام افتادهاند.
سخن را کوتاه کنم، زندگی روزمره اما در تمام این آثار نقش و نمودی ویژه دارد، مخصوصن در شعر بعد از انقلاب، شاعر تهی شده از هرگونه آرمان شعری، شاعر اینستاگرام و اینترنت چیزی به جز نوشتن زیست روزمرهاش ندارد اگرچه کسل کننده و خلسهآور و اگرچه خالی از شور و تعهد و اگرچه خالی از شعر بزرگ و شاعر بزرگ اما در همین شکل زیستهی باری به هر جهت یک نسل، شعر فارسی علامت و خراش خود را در نمونههای ناب خود بر چهرهی ادبیات ایران گذاشته است. که در این شمارهی ویرگول به آن پرداختهایم.
نکتهای که در انتخاب شعرها لازم به توضیح میدانم اینکه طبیعی است نمونههایی در شعر این سالها وجود داشته باشد که از چشمان ما دور مانده باشد، بنابراین این شعرها بازتاب کلیتی از شعر و زندگی روزمره در آثار شاعران معاصر ماست و نه همهی آنها و برخی از شعرها نیز به دلیل کمبود فضا تنها بخشهایی از آن چاپ شدهاند که سعی بر این بوده که به کلیت اثر خدشهای وارد نکند.
پاییز و زمستان ۱۳۹۶
خیلی خیلی مقاله خوبی بود. مرسی از شما