ویرگول شورشی علیه حکایتی تلخ است و خود راویِ تلخیِ شعر و شاعری و ادبیات ما. جایی که متن نظری و نقد سالهاست که زادهی انکشاف تجربهای زنده نیست، از زندگی و تاملات خلاق فرا نمیرویَد، شاید رونویسی رخدادیست که در جای دیگر رویداده است. گیریم حالا جهان آنقدر در هم تنیده شده که دیگر آنجا همینجا باشد و دیگر این کپی برابر اصل شده و دیگر قبح دزدیدن و تنآسانی به دیده نمیآید. و این حکایت روشنفکری ما هم هست، که عمری تابع منابع ایدئولوژیک دست چندم آنسوی آبهاست و فضیلت هوشمندترین ما این بوده که زودتر از دیگری دستمان به منبع اصلی رسیده و دستبرد زدهایم و به نام خود کردهایم!
ویرگول نمیخواهد و نمیخواهد و هزار بار نمیخواهد تن به ابتذال مصرف خود فریبیها بدهد. یعنی نمیخواهد تعارف کند و لیلی به لالای ما شاعران و نویسندگان بگذارد. میخواهد خراش دهد و به بیداری فرا بخواند، به شیوهی پساپسامدرن.
شمارهی پیشاصفر و شمارهی صفر ویرگول مشیِ شیوهی چشم تو بیاموزد کار بود، در این بیشیوهگی و بیرفتاری همهگانی رفتن و مشق راه بود. در جادهی تکثرگرایی که در اینجا آدم وقتی کلمهاش را مینویسد حالش بد میشود، سرخورده از محفلیسم کاریکاتوری و باند مافیای شرّ و داد و ستدِ بیاعتباری و کارِ رگ و ریشه دار در عوض تا بخواهی علم کردن آدمهای اجارهای با اجاره بهای خود و پا اندازیشان و چاپِ شعر آه بله شعر! چند آواگری کنشِ واروی ما کوشش و کششهای یکسونگری مضحکی را افشا میکند.کاهل و بیهنر و پر مدعا و آزمند اما نامخواه و متوهم هریک بزرگ تر از مولوی و سعدی و حافظ، هریک سر تر از رمبو و آپولینیر و کمینز!
اما پیشاصفر و صفر ما تلاش بیادعایی بود برای اینطور نبودن و این ادعا نیست! صفحات پیشین ویرگول گواه است .آش شله قلمکاری نبود با این وصف و بیتردید نگاهی به شاعران با گرایشهای متفاوت داشت، بینیّت تخریب و بینیّت داوری نه آنکه ما میزان و سنجههای خودمان را نداشته باشیم و نداریم، اما دلمان را دخالت ندادیم. خردمان را در یک کنش هدفمندانه که هدفش مشق دموکراسی نشر بود برحسب توانایی متنها به کار گرفتیم از ذوق و میل به ارزش متنها نگاه کردیم، به همین جهت شاعرانی با گرایشهای بس دور را با اختلاف نظرهایی بسیار جدی که گاه تاب تحمل یکدیگر را ندارند و نزد هریک بنشینی دیگری را طرد میکند، در ویرگول گِردآمدند و کنار هم نشستند و اتفاقی هم نیافتاد! نه آنکه ویرگول از اتهام و نیش و حسد و بدگویی برکنار ماند، نه. اما آنهمه در برابر رویکرد دلچسب دوستانی که نشان دادند چقدر خواهان یک فضای سالم برای دمبرآوردن و دمفروبردناند و بدون توقعِ سهمخواهی و رانتخواری و احساسات مشمئز کنندهی دیگر، در وصفی برابر، حقیقتن دوستدار راه رفتن و تمرین آزادی از درون با یکدیگر ناچیز بود و حقیر.
ویرگول، فاصلهایست بین آن جهان به زانو درآمده، خودویرانگر، بیانگیزه، پذیرنده تباهی و فساد روح، آن جهان بیهنریها و کاستیها و نقل زانو زدنها، فضایی با ایستادگی در برابر سقوطِ کوتاهبینیِ قجری که جامهی مدرن و پسامدرن میپوشد. که البته با هم یک جمله را میسازند اما این جملهی مرکب، پیروش علیه پایهاش عمل میکند. یک جملهی شرطی است: اگر آن راه را ادامه دهی به بنبست میرسی. یک هشدار است برای شوریدن و علیه کاهلی و پیروی روشهای مبتذل شایع، جاهطلبی و قدرتپرستی بلاهتبار و فاقد خرد و چشمانداز و قدرتِ فهم، خودبزرگبینیِ سرمست از اقتدارهای پوشالی، قدرتی در حد انتشار دو دفتر شعر خبرنگار یک روزنامهی مفلوک، لیدر یک محفل بنگ و شیشه که قطعاتی هم برای شعر صادر میفرمایند.
مجلهای اکنون در دستان شماست، اولین شمارهی رسمی ویرگول است، ما تلاش میکنیم تا منعکس کنندهی تمام دیدگاهها و جریانهای معتبر ادبیات فارسی باشیم، و در این راه هیچ جریانی را علم یا قلم نخواهیم کرد. ما تریبون فردی یا گروهی نیستیم، و تمام تلاشمان را میکنیم تا برتابانندهی صداهای مستقل و راستینی باشیم که کمتر عرصهای برای شنیده شدن داشتهاند. ویرگول در کنار رویکرد انتقادیاش، پشت هر حرکت پویایی در جامعهی ادبی ِ امروز ایران خواهد ایستاد. و در همینجا از نویسندگان و صاحبنظران دعوت به همکاری میکنیم و دست تکتک اهالی ادبیات را به گرمی میفشاریم و پس از مکثی کوتاه میگوییم، سلام.
مرحبا مرحبا مرحبا به شما…………به عنوان یک لاهیجانی به داشتن امثالی چون شما بخود میبالم.شما نمونه ی یک آزاد اندیش به تمام معنا هستید.راهتون باقی……قدمهاتان استوار…..شاید این جامعه ی به گل نشسته شده با قلم شما تکانی خوردند.و کمکی باشید برای رهایی از تاریکی……یاحق.