اثری منتشر نشده از علی باباچاهی در “ویرگول – بهار ۹۴ “

OLYMPUS DIGITAL CAMERA

ذکرِ «یاد بعضی نفرات»

 

آن آژیر بی‌خطر، آن بی‌خطرات، آن گمشده‌ی در ظلمات: «یاد بعضی نفرات»

عندالطلوع، رنجره‌ها را خاموش وُ پنجره‌ها را باز می‌کند وُ روشن!

نقل است که سایه به سایه، نفر به نفر را بدرقه می‌کرد در دقیقه، ساعت، روز،

روز به روز

به پیشواز «آی آدم‌هایی» می‌رفت که آب از سرشان گذشته بود وُ موج به موج نیز!

سرهای خیس را زیر بغل می‌زد وُ چشم‌های در آمده از صورت را جا می‌گذاشت

بعد ــ برمی‌گشت. بعد ــ برمی‌داشت!

نیما گفت: «یاد بعضی نفرات» را دیدم وُ آسمان یکریز می‌بارد!

در دایره‌ای خیلی بزرگ، شمع‌های خاموش نشده را در باران نگاه می‌کرد و

به اعجاب!

و مریدانش روی آب نمی‌رفتند و در هوای پر و بال، بال و پر نمی‌زدند آن روز.

نقل است که: محاکمه می‌کردند او را که چرا؟ ــ بلدرچینی ریگی انداخت وَ ــ

او بگریست (نه! گریه کرد) که معشوقگان استخوانی‌اش از گور در آمده، با آب روان،

روان روان رفتیم!

و گفت : به چهره‌ی من نگاه کنید پر از تردّد فانوس‌های خاموش نشده‌است

و گفت : زبان تو ترجمان دل توست وَ روی تو آینه‌ی دل توست*

و گفت : دل‌ها به سه قسم‌اند*

و گفت : به چهره من نگاه کنید، سه بار نگاه کنید!

 

آذرماه ۱۳۹۳

*ذکر سریّ ِ سَقَطی، تذکرة الاولیا، عطار

Be the first to comment

Leave a Reply

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد


*